۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

کسي هنوز عيار ترا نفهميده ست

تو آسماني ومن ريشه در زمين دارم




هميشه فاصله اي هست-داد ازاين دارم



قبول کن که گذشته ست کار من از اشک



که سال هاست به تنهايي ام يقين دارم



تو نيز دغدغه ات از دقايقت پيداست



مرا ببخش اگر چشم نکته بين دارم



بخوان و پاک کن واسم خويش را بنويس



به دفتر غزلم هرچه نقطه چين دارم



کسي هنوز عيار ترا نفهميده ست



منم که از تو به اشعار خود نگين دارم

 
"م. بهمنی"

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

صبر تلخ

با سكوتي، لب من


بسته پيمان صبور ـ
زير خورشيد نگاهي كه ازو مي سوزم

و به نفرت بسته ست
شعله در شعلة من،

زير اين ابر فريب
كه بدو دوخته چشم
عطش خاطر اين سوخته تن،
زير اين خندة پاك

ورود جادوگر كين

كه به پاي گذرم بسته رسن . . .

آه!

دوستان دشمن با من

مهربانان در جنگ،

همرهان بي ره با من

يكدلان ناهمرنگ . . .

من ز خود مي سوزم
همچو خون من كاندر تب من

بي كه فريادي ازين قلب صبور

بچكد در شب من
بسته پيمان گوئي

با سكوتي لب من.

"ا.شاملو"

فهرست وبلاگ من