۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

به درک!

خودکشی کبوتری غمگین


عاشق چند دانه بادکنک!

به «چرا»یی همیشگی مصلوب

از یقین همیشگیت به شک!

خواب رفتن میان بوسه ی تو

طعم شیرین چند بسته نمک...

صبح بیدار می شود، بی تو!

بی صدا گریه می کند:

«به درک! »

م. موسوی

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

شب یلدا

تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد. در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فرآورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده می‌شد.


ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده‌ شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شب‌هنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسان‌ها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده می‌پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام می‌گرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز می‌دانستند و در جبهه‌ها رعایت می‌کردند و خونریزی به طور موقت متوقف می‌شد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده‌ است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما می‌نگریستند و در خورروز در برابر آن می‌ایستادند و عهد می‌کردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.

همدانی ها در شب یلدا فالی می‌گیرند با نام فال سوزن. همه دور تا دور اتاق می‌نشینند و پیرزنی به طور پیاپی شعر می‌خواند. دختر بچه‌ای پس از اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن می‌زند و مهمان‌ها بنا به ترتیبی که نشسته‌اند شعرهای پیرزن را فال خود می‌دانند. همچنین در مناطق دیگر همدان تنقلاتی که مناسب با آب و هوای آن منطقه‌است در این شب خورده می‌شود. در تویسرکان و ملایر، گردو و کشمش و مویز نیز خورده می‌شود که از معمولترین خوراکی‌های موجود در این شهرستان هاست.

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

می توانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست


امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست

سوی تو گویم نخواهم آمد اما، می شنو

ایستاده بر در دل، صد تقاضاییم هست

«وحشی بافقی»

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

درد زخم های زندگی

در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح انسان را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم برسبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و مسخره آمیز تلقی بکنند- زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله ی افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.
از اولین خطوط جادوی «بوف کور- ص.ه.»

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

دلم فریاد می خواهد

تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب

بدین سان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب

تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه

چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها،  خوشا بر من

كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب

مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

كه این یخ كرده را از بیكسی، ها می كنم هرشب

تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب

م.بهمنی

فهرست وبلاگ من