
دستانم تهی گشتند
و
سقوط کردم
سقوط از چشمان تو
بر زمین افتادم به یکباره
جان برخواستنم نیست
تن زخمی و روح از ان زخمی تر
تو
نابود کردی چیزی را که
«قلب»
می نامندش.
25/2/88
و
سقوط کردم
سقوط از چشمان تو
بر زمین افتادم به یکباره
جان برخواستنم نیست
تن زخمی و روح از ان زخمی تر
تو
نابود کردی چیزی را که
«قلب»
می نامندش.
25/2/88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر