دلم مي خواهد.دمي چند به خواب روم تا آنچه را در بيداري خواب ديده ام , از ياد ببرم.از ياد كه نمي رود , مي دانم. اما شايد در خواب از آن همه كابوس بيداري فاصله بگيرم.
دلم مي خواهد به خواب روم در گذري از ميان هراس و اندوه , از ميان درد و بيم و از ميان هر آنچه بيدارخوابيهايم را به من باز مي شناساند. اگر به خواب روم دمي چند , شايد هر آنچه بيداري از من به بيداد گرفته است به داد باز ستانم.
اگر پلك ها را بر هم نهم و به خواب روم , شايد اين سختينهُ هراسناكِ تلخِ دودآلود جاي خود را به آرامش دهد. و من دمي چند , آري , تنها دمي چند قرار گيرم و وام خويش را به زندگاني باز پس دهم. وامي گران كه به جهاني مي ارزد. وامي كه براي باز پرداختش بهايي بس گران پرداخته ام .
دلم مي خواهد به خواب روم. به خواب روم و درياي توفندهُ موج آلود خاكستري را پشت سر نهم و به آن آبي آسماني آرام برسم. به آن لكهُ نور روشن كه چونان نيلوفري گلگون در بامدادان مي شكفد.
اگر به خواب روم , دمي چند , آرام مي گيرم. آرام چون قاصدكي كه با نسيم بهاري مي آيد و گونه ات را نوازش مي دهد و تو را وا مي دارد تا لبخند بزني.
آرامِ آرامِ آرام.
از همیشه زیبا نویس عزیز: قاصدک
دلم مي خواهد به خواب روم در گذري از ميان هراس و اندوه , از ميان درد و بيم و از ميان هر آنچه بيدارخوابيهايم را به من باز مي شناساند. اگر به خواب روم دمي چند , شايد هر آنچه بيداري از من به بيداد گرفته است به داد باز ستانم.
اگر پلك ها را بر هم نهم و به خواب روم , شايد اين سختينهُ هراسناكِ تلخِ دودآلود جاي خود را به آرامش دهد. و من دمي چند , آري , تنها دمي چند قرار گيرم و وام خويش را به زندگاني باز پس دهم. وامي گران كه به جهاني مي ارزد. وامي كه براي باز پرداختش بهايي بس گران پرداخته ام .
دلم مي خواهد به خواب روم. به خواب روم و درياي توفندهُ موج آلود خاكستري را پشت سر نهم و به آن آبي آسماني آرام برسم. به آن لكهُ نور روشن كه چونان نيلوفري گلگون در بامدادان مي شكفد.
اگر به خواب روم , دمي چند , آرام مي گيرم. آرام چون قاصدكي كه با نسيم بهاري مي آيد و گونه ات را نوازش مي دهد و تو را وا مي دارد تا لبخند بزني.
آرامِ آرامِ آرام.
از همیشه زیبا نویس عزیز: قاصدک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر