۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دلم برای كسی تنگ است

دلم برای كسی تنگ است


كه آفتاب صداقت را

به میهمانی گل های باغ می آورد

وگیسوان بلندش را

- به بادها می داد

و دست های سپیدش را

- به آب می بخشید

دلم برای كسی تنگ است

كه آن دونرگس جادو را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند.

دلم برای كسی تنگ است

كه همچو كودك معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی خود را

 نثار من می كرد .

دلم برای كسی تنگ است

كه تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

- درهمه حال

همیشه در همه جا

- آه با كه بتوان گفت

كه بود با من و

- پیوسته نیز بی من بود

و كار من زفراقش فغان و شیون بود.

كسی كه بی من ماند

كسی كه با من نیست

كسی ...

دگر كافی ست.

"حمید مصدق"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فهرست وبلاگ من