۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

اخرین جرعه این جام


همه می پرسند:
چیست در زمزمه مبهم اب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی ان ابر سپید،
روی این ابی ارام بلند،
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت،
مات و مبهوت به ان می نگری؟!
-نه به ابر،
نه به اب،
نه به برگ،
نه به این ابی ارام بلند،
نه به این خلوت خاموش کبوترها،
نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام،
من به جمله نمی اندیشم.

من،مناجات درختان را،هنگام سحر،
رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل،
همه را می شنوم،
می بینم.
من به این جمله نمی اندیشم!

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو می اندیشم،
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.
تو بدان این را،تنها تو بدان!
تو بیا
تو بمان با من،تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند.
اینک این من که به پای تو در دام افتادم باز
ریسمانی کن از ان موی دراز،
تو بگیر،
تو ببند!

تو بخواه
پاسخ چلچله ها را،تو بگو!
قصه ی ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من،تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش،
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست،
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!




بهترینِ بهترین من


شعرهای زنده یاد فریدون مشیری را بسیار می خوانم و هربار گویی بار اول است ولی حسش همان حس گذشته,زیبا,لطیف,نزدیک...
کتاب شعر(بهار را باور کن )را هر وقت که وقت کنم می خوانم و هیچگاه از سروده هایش سیر نمی شوم ولی دلگیر چرا.

بهترینِ بهترینِ من

زرد و نیلی و بنفش
سبز و ابی و کبود!
با بنفشه ها نشسته ام
سال های سال،
صبح های زود.
*
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیسشان به دست باد،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم،
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم،
می تراود از سکوت دلپذیرشان،
بهترین ترانه،
بهترین سرود!
*
مخمل نگاه این بنفشه ها،
می برد مرا سبک تر از نسیم،
از بنفشه زار باغچه،
تا بنفشه زار چشم تو-که رسته در کنار هم-
زرد و نیلی و بنفش
سبز و ابی و کبود.
با همان سکوت شرمگین،
با همان ترانه ها و عطرها،
بهترین هر چه بود و هست،
بهترین هر چه هست و بود!
*
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهارها رسیده ام.
*
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من!
لحظه های هستی من از تو پر شده ست
آه!
در تمام روز،
در تمام شب،
در تمام هفته،
در تمام ماه،
در فضای خانه،کوچه،راه
در هوا،زمین،درخت،سبزه،اب،
در خطوط در هم کتاب،
در دیار نیلگون خواب!
*
ای جدایی توبهترین بهانه ی گریستن!
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.
*
ای نوازش تو بهترین امید زیستن!
در کنار تو
من زاوج لذتی نگفتنی گذشته ام.
*
در بنفشه زار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش،
عطرهای سبز و ابی و کبود،
نغمه های نا شنیده ساز می کنند،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!
روی مخمل لطیف گونه هات،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه باز می کنند،
بهتر از تمام رنگ ها و رازها!
*
خوبِ خوبِ نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب،
بهتر از تمام شعرهای ناب!
نام تو،اگرچه بهترین سرود زندگی ست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
«بهترینِ بهترینِ من»خطاب می کنم،
بهترینِ بهترینِ من!
ای شب به پاس صحبت دیرین خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داری ام
با او بگو که چه می کشم از درد اشتیاق
شاید وفا کند بشتابد به یاری ام
ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین
اگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمی رود
هر چند بسته مرگ کمر بر هلاک من
ای اسمان بسوز دل من گواه باش
کز دست غم به کوه و بیابان گریختم
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و اشک ریختم

خورشید ارزو

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
اهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
ازار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست؟عشق کدام است! غم کجاست!
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از اشیان جداست
دلتنگم انچنان که اگر بینمت به جان
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو اسمان ابی ارام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید ارزوی منی گرم تر بتاب

فهرست وبلاگ من