ذهن پر تشویش را درمان چیست؟
پاک باید کرد انچه در سر زندگانی می کند ازاد.
باید او را زنده زنده کرد قربانی
به پیش دیده ی خونبار.
وین عقل بی بنیاد را باید ز سر بر زمین بنهاد!
به بن بستی رسیده، راه نا پیداست،
نور گم گشته، ظلمت سایگاه ماست.
...
باز می گوید: همره شو با ما در این وادی، دور شو از خود ازادی،
مسیری امن در پیش روی ماست،
برخیز، همره شو بیا.
اشک در عمق چشمان دلم لغزید
لیک در دیده شبنمی نشکفت.
من درمانده پای اخرین دیوار،
به فریادم برس ای مرغ ازادی.
به پای اخرین دیوار
در این بن بست ظلمانی نشسته،
پناه اخرم شاه پر توست
صفیرت راه امید این شب تار است
به فریادم رس، بیا.
صبح در راه است.
17/10/88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر