۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

سراب

سوگند به سیاهی شب،
که به رنگ چشمان توست.
سوگند به شفق چشم انگیز بهار،
که لبخندت را ماند.
سوگند به زمین و زمان،
که نفسهایت در ان ها جاریست.
سوگند به نسیم نوازشگر،
که مانند صدایت لطیف است.
شب را
چشمانت را
شفق را
بهار را
لبخند را
زمین و زمان را
نفسهایت را
نسیم را
لطافت صدایت را

همه را در خواب دیدم؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فهرست وبلاگ من