مادرم می گفت:
«از شیر حمله خوش بود ، از غزال رم » تو غزالی !
آن روزها
هر روز سر راهت
گلی میان موهای سیاهم
با گونه های برافروخته از خواهش
منتظر یک نگاه ، یک کلام می ماندم
اما سر به زیر سرخ می شدی
و مثل سایه می رفتی
هنوز سرخ می شوی
و سر به زیر ،چون سایه می روی
با موهای سفید!
بی هیچ گلی میان موهای سفیدم
همچنان منتظر یک نگاه ، یک کلامم
نه ، تو شیر نبودی!
من غزال نبودم !
ما دو پرنده گمشده در بادیم
فردا راه بر تو می بندم
چشم در چشم تو می دوزم
و گلی به سینه ات می زنم
تا بدانی که عاشقم
دیرست ؟
خیلی نه !
(قدسی قاضی نور )
«از شیر حمله خوش بود ، از غزال رم » تو غزالی !
آن روزها
هر روز سر راهت
گلی میان موهای سیاهم
با گونه های برافروخته از خواهش
منتظر یک نگاه ، یک کلام می ماندم
اما سر به زیر سرخ می شدی
و مثل سایه می رفتی
هنوز سرخ می شوی
و سر به زیر ،چون سایه می روی
با موهای سفید!
بی هیچ گلی میان موهای سفیدم
همچنان منتظر یک نگاه ، یک کلامم
نه ، تو شیر نبودی!
من غزال نبودم !
ما دو پرنده گمشده در بادیم
فردا راه بر تو می بندم
چشم در چشم تو می دوزم
و گلی به سینه ات می زنم
تا بدانی که عاشقم
دیرست ؟
خیلی نه !
(قدسی قاضی نور )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر